عمق عميق
آن هنگام كه چشمان افق ؛
تو را خوابيد
و نگاه خورشيد از نظاره ي تو ؛
دست برداشت
چشمه بود كه روي در روي ماه ؛
تو را جوش زد
و آن زمان كه گلوي دشت ؛
تو را خشكيد
و دستان كوير؛
تو را تاول زد
صحرا بود كه برلب هاي تو ؛
ترك برداشت
اي باور همه ي روياها
آسمان به پهناي آبي ؛
تو را به تعبير نشست
و خيال خواب تو را
دريا ؛
به عمق عميق ؛
فرو رفت
نفس را تازه كن ؛
برسنگ دل ؛ بنشين
و اندكي با من بياساي .
کورش کوچک 06/02/82
تو را خوابيد
و نگاه خورشيد از نظاره ي تو ؛
دست برداشت
چشمه بود كه روي در روي ماه ؛
تو را جوش زد
و آن زمان كه گلوي دشت ؛
تو را خشكيد
و دستان كوير؛
تو را تاول زد
صحرا بود كه برلب هاي تو ؛
ترك برداشت
اي باور همه ي روياها
آسمان به پهناي آبي ؛
تو را به تعبير نشست
و خيال خواب تو را
دريا ؛
به عمق عميق ؛
فرو رفت
نفس را تازه كن ؛
برسنگ دل ؛ بنشين
و اندكي با من بياساي .
کورش کوچک 06/02/82
No comments:
Post a Comment