Thursday, February 1, 2007

شب زدگان

ز چه رو به شب دچاريم ؟
ز چه رو چنين به خواري ؛ دل و دين به شب سپاريم؟
ز چه رو اسير بنديم ؟
ز چه رو به خود نبنديم ؛ همه اين سيه سپاري ؟

ز چه رو ز خود نپرسيم ؟
همه عمر به بند و با غل ؛ همه گان به تك به تازيم ؛ به پي خيال آغل ؟

ز چه رو چنين چراييم ؟

همه سفلگي و پستي
همه رخوت است و مستي
همه حيلت است و نيرنگ

همه كار ؛ سياه بازي است
همه جا خدا به بازي است

چه درون روي به مسجد؛
چه درون روي به محكم
چه درون شوي به مكتب
چه برون شوي به برزن ؛

همه جا خدا برون است

همه جا ريا به رقص است
همه جا نه دل ؛ به كار است
همه جا بدل به نقد است
همه سكه ها ؛ قلب است
همه قلب ها ؛ سنگ است

به خدا به سنگ بنازم ؛
كه به سان سنگ ؛ سنگ است

کورش کوچک
11/10/81



No comments: