شب زدگان
ز چه رو به شب دچاريم ؟
ز چه رو چنين به خواري ؛ دل و دين به شب سپاريم؟
ز چه رو اسير بنديم ؟
ز چه رو به خود نبنديم ؛ همه اين سيه سپاري ؟
ز چه رو ز خود نپرسيم ؟
همه عمر به بند و با غل ؛ همه گان به تك به تازيم ؛ به پي خيال آغل ؟
ز چه رو چنين چراييم ؟
همه سفلگي و پستي
همه رخوت است و مستي
همه حيلت است و نيرنگ
همه كار ؛ سياه بازي است
همه جا خدا به بازي است
چه درون روي به مسجد؛
چه درون روي به محكم
چه درون شوي به مكتب
چه برون شوي به برزن ؛
همه جا خدا برون است
همه جا ريا به رقص است
همه جا نه دل ؛ به كار است
همه جا بدل به نقد است
همه سكه ها ؛ قلب است
همه قلب ها ؛ سنگ است
به خدا به سنگ بنازم ؛
كه به سان سنگ ؛ سنگ است
کورش کوچک
11/10/81
ز چه رو چنين به خواري ؛ دل و دين به شب سپاريم؟
ز چه رو اسير بنديم ؟
ز چه رو به خود نبنديم ؛ همه اين سيه سپاري ؟
ز چه رو ز خود نپرسيم ؟
همه عمر به بند و با غل ؛ همه گان به تك به تازيم ؛ به پي خيال آغل ؟
ز چه رو چنين چراييم ؟
همه سفلگي و پستي
همه رخوت است و مستي
همه حيلت است و نيرنگ
همه كار ؛ سياه بازي است
همه جا خدا به بازي است
چه درون روي به مسجد؛
چه درون روي به محكم
چه درون شوي به مكتب
چه برون شوي به برزن ؛
همه جا خدا برون است
همه جا ريا به رقص است
همه جا نه دل ؛ به كار است
همه جا بدل به نقد است
همه سكه ها ؛ قلب است
همه قلب ها ؛ سنگ است
به خدا به سنگ بنازم ؛
كه به سان سنگ ؛ سنگ است
کورش کوچک
11/10/81
No comments:
Post a Comment