Tuesday, January 30, 2007

داغ شانه ها

مردي تو را روبروست
كه سيگار مي كشد
كمي اگر نگاه كني
نقش گنگي است
كه بر در ؛
كه بر ديوار
خطي از دود مي كشد
و مي كشد ؛ داغ
آفتاب
سرك از پشت شانه هايت
به قصد نگاه
و
نگاه مي كني به نقش ؛ به خط ؛ به دود
و تو
مي بيني
روي رد نرده
سايه اي سياه
تو را دست رد مي زند ؛
و مي روي ؛ هم پاي صدا
و مي برد به دور
پيچ در پيچ هاي سنگ فرش كوچه
گام هايت را
از دست زمين شاكي؛
از دست زمان هم
همچنان مي روي و دست مي كشي
روي ديوار
و همچنان مردي است تو را روبرو

دست مي كشي و پاهايت
سايه ات را مي كشد مماس
و تو موازي
دست مي كشي ازخود ؛
دست مي كشي از خدا

دست مي كشي تمام كوچه را
و خاطر كوچه در انهناي خود
گم مي كند ؛ ردي از تو را

و تو
همچنان خسته ؛ كمي مي گردي
اما ذهن كوچه مي داند كه ؛
ديگر برنمي گردي

و حالا روي سنگ فرش
زير حضور آفتاب
رد مردي است
كه داغ خاطراتي را
با خود مي كشد ؛
روي شانه ها



کورش کوچک 14/02/81

زر ناب

همه گان در پي آنند
كه تا رنگ و لعابي
به سر و روي مس جان بنهند
تا كه پوچي وجود نه چنان موجود را
به زر ناب تعالي بدهند

ليكن اما
تو خود آن زر گراني كه وجودت
بي نياز از محك و سنگ عيار
از پس صيقل ايام ؛ چنان تابان است
كه درخشندگي و تابش نورش همه جانهاي روان را
به پي خويش ؛ فرا مي خواند

چه خوشم من !
كه به تيغ محكت
دل و جان را به يكي چشم اشارت
همه درباخته ام

تو اگر زر
تو اگر خاك
نه چنان فرق در آن
كه همه روح و روانم
ريشه در خاك تو دارد

کورش کوچک
03/10/81

Monday, January 29, 2007

عشق و سوهان

صيقل مي خورد
و صافي مي گردد ؛ روح .

سوهان عشق !
ـ‌ آري ! سوهان عشق
تعبيري است ؛ درخور و كارآمد ـ

جان هاي خود خواه را
خواهد سابيد
خواهد سائيد
و پرداخت خواهد زد
7777
هرچند كه همواره ناز خود را كشيده ام
و خواهان خود عزيزم بوده ام
ولي اينك به ميل و رغبتي فزون
خشونت سوهان را بر تن اين خود خواهانم
شنيدن صداي خش ؛ در جانش
مرا مي رهاند
مرا مي رهاند از هرچه زنگار بي تو بودن است
زنگاره هايي كه زلال آرام تو را لك كرده اند
پس وضوح بيشتر آن گاه بدست خواهد آمد
كه خراش سوهان را
- سوهان عشق را –
پس و پيش شدن هايش را
پذيرا گردم
از من عبور كن
از من در گذر
و مرا به تراش و مرا به خراش و مرا فروريز
تا كه تو را در خود ببينم
تا كه نقش تو را بازتاباند
سنگ صيقل خورده ي دلم
نه ! بهتر آن است كه بگويم
سنگ صيقل خورده ي خودخواهي ام
آري !
او را خواهم تراشيد
او را خواهم پرداخت
و او را خواهم گداخت
در كوره ي پر آتش يك شوق
در هرم پر از خواهش يك تب
تا كه از بند خودي
اين خود خودخواه خودم را برهانم


کورش کوچک -21/11/81

Saturday, January 27, 2007

هجوم شب

شب است و
بر در و ديوار فرو مي ريزد
هجومي از تيرگي

نه شعله ؛ نه جرقه ؛ كه حتي شراره اي هم
بر نمي جهد زآن سوتر از تاريكي

ظلمت است ؛
كه سم ضربه مي كوبد بر سينه ي خاك

و باد به رسمي ديرين
گره انداخته ؛
سايه ها را ؛ به سر شاخه ي اوهام

دشت ؛ آشفته خيال است
كوه ؛ آلوده به تب

دريا ؛ سخت به شماره آمده نفس‌هاش
آسمان ؛
گويي كه ؛
سياه سرفه افتاده به جانش
رود ؛
هزيان زده ؛
زردآب بالا مي آورد

و در اين ظلمت قيراندود
بطن شب ؛
آنجا كه برآمدگي كوه ؛
سايه انداخته است
آبستن از حادثه
قصد زايش دارد

کورش کوچک
14/11/81

Sunday, January 21, 2007

بيچاره حوا

بيچاره حوا كجا نشسته‌اي؟
كه بي حواس
فلسفه خلقت را
حاشيه نويسي مي كنند

دِين دار توست خلق خدا
فلسفه‌ي « به من چه مربوط »
چندان به تو بي ربط نبود

كسي كه زيرپاي مسئوليت خلق خدا زاييده بود
تو را زاييد
تا گناه ناقص‌الخلقه بودن آدم را
به پاي تو بنويسد

از دنده ها يكي را كاست
تا ‌با ‌يك دندگي به‌ اثبات برساند‌
احسن‌الخالقين چيزي كم نگذاشته‌است

و تو بيچاره حوا
اگر نبودي
فلسفه‌ي خلقت
بي حاشيه مي ماند

كسي تو را خلق نكرد

كسي زير خلق‌ِخود زاييده بود
گناه راندنش را
فلسفه‌ي« به من چه مربوط»
حاشيه نويسي كرد

بيچاره حوا
آدم حسابي تر از آدم نبود
نه سيب
نه گندم
گناه ، گناه تو بود
تو بيچاره حوا

تو كه از دنده چپ برخاستي
اگر نبودي
بيچاره خلق و خدا
چيزي كم داشت
کورش کوچک

سال 1382 دوازدهم اسفند ، ماه سفندارمذ ـ ايزد بانوي پرستار

Thursday, January 18, 2007

نا غريب

هي ! با شمايم
آن طور هم كه مي‌گويند ،
غريبه نمي‌نمايي
خراش
يا كه شايد هم خشي ، چيزي ،
نمي‌دانم
اما ،
هرچه بادا باد
مي دانيد ؟
نگاهتان را نياز دارم



کورش کوچک – 10/08/83

Friday, January 12, 2007

بدون عنوان

در تلاطم شعر و نه شعر
سرگردان در خيزاب حرف و نه حرف
يافتمت
تكيده وار
ايستاده بر آستان گسست
«اي كه از من ، من‌‌تري»
تمام تماميت بي‌انتها
هزار بار تقديم نام تو باد




کورش کوچک – 10/08/83

Wednesday, January 10, 2007

پيچاپيچ

در انحناي تاريك روشن نيم رخي آفتاب سوخته
كه
انعكاس توامان خورشيد و گندم است
كه
نامش منتشر درون آب و آيينه
زلال باران را
نغمه مي‌شود
كه
كوه بر پرخيالش
حرير ابرها را
پنبه مي‌كند
و
نامش را
به هر هزاران و يك نام آشنا
مي‌شود سرود
اينجا
درست اينجا
در انحناي تاريك روشن نيم رخي آفتاب سوخته
كه به هزار نام آشناش
مي‌توان سرود
در ارتعاش سر پنچه‌‌ي خورشيد
هم رقص با خوشه‌ها
پيچيده در پيچاپيچ دستان
در بدويت لحظه‌ها
تار مي‌شود



کورش کوچک – 03/06/83

Friday, January 5, 2007

شبي كه شبيه شب نيست

« به شب‌هاي سرزمينم »

شبي كه سياه اما
توي آسمونا جاش نيست
شبي كه سياه اما
نشوني ماه باهاش نيست
شبي كه سياه اما
يك شب بي‌ستاره است
شبي كه بلند اما
تا زير كهكشون نيست
×××
شبي كه سياه و سايه‌‌اش
به زير پاش دراز نيست
شبي كه سياه و خونه‌اش
تو شهر قصه‌ها نيست
شبي كه سياه و زوزه‌اش
حريف گرگ شب نيست
شبي كه سياه و قصه‌اش
قصه‌ي ما و شب نيست
×××
شبي كه مي‌خونه اما
زنگي توي صداش نيست
شبي كه بيداره اما
برقي توي نگاش نيست
شبي كه مي‌گرده اما
يارغاري باهاش نيست
شبي كه نشسته اما
منتظر سحر نيست
×××
شبي كه سياه اما
هم دم گريه‌ها نيست
شبي كه سياه اما
پناه غصه‌ها نيست
شبي كه سياه اما
هم‌پاي كوچه‌ها نيست
×××
شبي كه سياه اما
اسير رنگ شب نيست
شبي كه سياه
اما
شبي كه شبيه شب نيست کورش کوچک –20/11/82

Wednesday, January 3, 2007

یاد تو

صفحه‌ي سفيد
هجوم حرف و كلمه
رعشه‌هاي قلم

جاي «تو» خالي است




کورش کوچک – 16/11/82

Tuesday, January 2, 2007

سربازیکم

×× ميدان صبحگاه ××

يگان به يگان، هر يگان به فاصله ي يك نفر، از جلو از راست نظام
گروهان به فرمان من، قدم رو
يك ، دو، سه، چپ
يك ، دو، سه، چپ
يك ، دو، سه، چپ
گروهان ! ايست
دور ميدون صبحگاه ، با سه سوت، بدو رو
تا نگفتم هيچ كي حق نداره وايسه
آهاي الدنگ مگه با تو نيستم!؟
سوت اول
ارشد! هركي وايسه، يه فانوسقه
سوت دوم
هر كي عقب بيفته پا مرغي ميره
سوت سوم
ايست! خبردار! همون جا كه هستيد وايستيد
اونايي كه جاموندن! با صداي سوت
تا ميل پرچم سينه خيز

×× پاي ميل پرچم ××

گروهان بر پا
ارشد! فرمان بده به سمت آسايشگاه

×× داخل آسايشگاه××

آهاي سيروس يه فانوسقه طلبت
بي معرفت يه خورده يواشتر بزن
سيروس:اگه نزنم، جاش بايد خودم كلاغ پر برم
در ضمن آش خوراش خفه
مسلم: سيروس خيلي به اون درجه ات مي نازي
داشيت، همين روزا يه سرباز يكمي رو بازوش مي دوزه
سيروس: درجه ي تشويقي لياقت مي خواد! شهر هرت كه نيس
مسلم : تو كه مال اين حرفا نيستي! برو كنار بذار باد بياد
درجه تشويقي!!! دسمال يزدي كه ديگه اين حرفا رو نداره
يزدان: بابا بي خيال شيد ديگه! سرمون رفت
مسلم: تو ديگه شلوغ نكن! اول پاشو خبر دار وايسا، بعد حرف بزن. آشخور
حميد: بچه ها وانت اومد! سيروس سفره رو بنداز
يزدان: تو هم لشت از رو تخت بيا پايين كمك كن، مثلا آقا امروز ننه‌ست!سرخور
يزدان: گير نده ديگه،بعد از ناهار، ظرفها بامن
حميد ارواح عمه‌ات!: چه قدرهم ظرف مي شوري

×× پشت آسايشگاه ـ بعد از ناهار××

مسلم: يزدان يه دهن حميرا بيا
يزدان: ولكن بابا مي فهمن اينجاايم، ميان دنبالمون بريم نماز جماعت
فعلا يه نخ بده بكشيم
حميد:بچه ها يه جك دسته اول! گوش بديد، آهاي رحمان… اون راديو رو خفه كن
يه روز يه قزويني……!؟!؟!؟

×××آسايشگاه ـ وقت استراحت×××

مي خوام برم دريا كنار
دريا كنار هنوز قشنگه
آخ مي دونم ……
رحمان: يزدان حالا خفه!!! گوش بده كف كن
با سلام به دختران و پسران ايراني!!! يكشنبه شب شما در ايران ، كانادا و سراسر اروپا بخير
به برنامه موسيقي هفته از صداي آمريكا خوش آمديد
با هم به شماره يك ايالات متحده‌ي آمريكا گوش مي دهيم
ترانه اي از دخترخانم مو بور آمريكايي با يكصدو شصت سانتي متر قد
اين شما و اين هم خانم مدونا
برپا! برپا! گفتم برپا
يالا آماده شيد! كسي پتو نياره. ها!!! پاشيد! ماموريته
سر گروهبان ! جان مادرت بي خيال شوـ
بزار بخوابيم،الان كه وقت شوخي نيس!!؟
اوزگل! پاشو گفتم!! ماموريته ـ
راننده ها زودتر!ـ سريع وانت‌ها رو روشن كنيدـ
اگه گذاشتن كپه‌ي مرگمون رو بذاريم!؟ ماموريت! ماموريت
با تجهيزات كامل تا ده دقيقه ديگه، پشت وانتيد، ها
يزدان كو؟
داره نماز مي‌خونه ـ
نمازشو خوند بگيد بپره پشت وانت! «دوشيكا» رو آماده كنه

××× دل كوير، سر دو راهي×××

شاداب! شاداب!شاداب
شاداب، بگوشم
شاداب اينجا كه خبري نيست!؟
فرستادي دنبال نخود سيا
حواستون جمع باشه!حتما اونجاها خبري هس، مخبر مطمئنه!ـ
شاداب جوجه ها پشت وانت يخ كردن!ـ
سكوت ـ
××× دل كوير، سر دو راهي× چند دقيقه بعد×××

شاداب! شاداب! يادداشت كن، سريع!ـ
احمد، ش‌هرام، رضا، ايرج، رضا، رويت شدـ
احمد، ش‌هرام، رضا، ايرج، رضا، رويت شدـ
احمد، ش‌هرام، رضا، ايرج، رضا، رويت شدـ
شاداب تعدادشون بالاست! كمكي مي خوام
شاداب ، صدارو داري؟
شاداب ، صدارو داري؟
شاداب ، صدارو داري؟

××× يك ماه بعد ـ اداره كارگزيني×××
از: فرماندهي كل
به: واحد مبارزه با مواد مخدر
موضوع: ارتقاء درجه‌‌ي سربازان شهيد
حسب الامر فرماندهي محترم، سربازان وظيفه شهيد به شرح ذيل به درجه‌ي سرباز يكمي ارتقاء يافته‌اند. مراتب را جهت درج در پرونده خدمتي آنان به اطلاع مي رساند
کورش کوچک - 16/11/81