Friday, May 11, 2007

قرق

« برگرفته از قصه هاي شيخ اشراق »

اون شب كه ماه نبود تو شب
سياهي رو داري ميكرد
اون شب كه ماه نبود توشب
شب چه كارايي كه نكرد
اون شب كه ماه نبود توشب
هر كه يه كاري داشت مي كرد

تو گير و دار سرما

جغدهاي زشت بد شگون
اومده بودن لب بوم

چند تايي ؛ يا كه تك به تك
تو گوشه و كنار باغ
هرزه و ول مي گشتن

اون شب كه ماه نبود توشب

جغدهاي پست چشم سفيد
شب رو قرق كرده بودن

اون شب كه ماه نبود توشب

قدم قدم پاورچين
پرسه زنون
شب توي باغ مي چرخيد

اون ور باغ تو ته شب
يه مرغ خسته ؛
تنها
عاشق نور و گرما
از بد حال و احوال
افتاد تو چنگ جغدها
تو غار سرد نمناك
بند قپوني بستند ؛ به كتف و بال و پاهاش

اون شب كه ماه نبود تو شب
شب چه كارايي كه نكرد

حاكم اعماق غار
حاكم شهر جغدها
دشمن نور و گرما
به جرم پرواز تو روز
حكم داده بود كه فردا
وقتي كه ازپشت كوه
سر زده تيغ آفتاب
ول بشه تو آسمون
مرغ اسير تنها
کورش کوچک 18/10/81

حلقه ي يقين

همه حرف و حكايت بود و نبود
همه ي گردش اين ؛ چرخ كبود
همه نگاه هاي مانده به راه
همه دستان طلبكار خدا
همه اين بايد و شايد
همه اين حرف نگفته
همه اين حدس و گمان ؛
8888
آيا هست كسي تا كه بگويد ؛
وز بهر چه بود ؟
تو بگو ؛ بهر تو بود ؟
تو بگو ؛
بهر تو ؛ آيا كه بود بحر خدا ؟
تو بگو ؛
تو كه از معركه ي شك و يقين ؛ بود و نبود
خاطر آبي آرام خدا را نه مشوش بكني
تو كه آرام و قراري
تو كه تسكين دلي
تو كه شوري ؛ شرري
تو كه گرمي
تو كه از گرمي چشمان پر از خواب خدا ؛ گرم تري .
تو بگو . کورش کوچک – 05/12/81

هزاران و اندي

زمين ازآن ما نيست
ما نيستيم وارثان زمين
قانون توارث است
آنچه با زمين به ميراثمان مي‌نهد بر خاك

خاك از ما نيست و ما نيستيم ازآن خاك
ما ، زايشگران نسل‌هاي مرده‌ايم
عقيم زادگان عهد عتيق

ماييم ، ميراث‌بران صفات مغلوب
همانان كه سر برداشته‌ايم
پشت در پشت از پشت قاف خالقان خويش

خاستنگاه ما ، زاييده از پشته‌هاي كشته مردگان نازا است
تبار ما
بي اعتبار ، دست در دست وامانده بردستان خود
سهم مان پس مانده از «مائده‌هاي زميني»
لاي اعصار ،
آكنده از گند لاشه‌هاي بي‌بوي ماست
ماييم ، هفت پشت «مغضوبين زمين»
زمين ، نه تبعيدگاه
كه آبستنگاه ماست
هزاران و اند هزار سال است ، ما زير خود زاييده‌ايم

کورش کوچک –28/05/82