زمينيترين آيه
من ؛ « تو» را مينويسم
سطر به سطر
من ؛ « تو» را مينگارم
برگ به برگ
اي هم چو برگ ؛
« تو» را ؛ سبز يافتهام
و اينك سبزت نقش ميزنم
گره در گره
بر داري خيالي
تار به تار
به توري از نور ميآويزمت
و گام به گام ميرقصانمت ؛
بر صحنهي سينه
اي ضرب آهنگ پر تپش
به ترنم لب بگشا
و لبان خشك برخاسته به طلب را ؛
تركن
و ترك حديث مكرر خويش نكن
اي زمينيترين آيه
اي مصحف بي نبي
من ؛ « تو» را ميخوانم
جزء به جزء
اي عرفيترين پيام
« تو» را به ادراك نشستهام
بي هيچ تاويل
بي هيچ واسطه
اي انتهاي كلام
اي آغاز نوا
[ حرف و گفت و صوت ]
مي رويد دربطن توبرتوي انديشه
و قلم به فكرافتاده است
و من ؛ به صرافت
و « تو» را مينويسم
سطر به سطر
اي هميشهي خدا ؛ در « من »
کورش کوچک 09/04/82
سطر به سطر
من ؛ « تو» را مينگارم
برگ به برگ
اي هم چو برگ ؛
« تو» را ؛ سبز يافتهام
و اينك سبزت نقش ميزنم
گره در گره
بر داري خيالي
تار به تار
به توري از نور ميآويزمت
و گام به گام ميرقصانمت ؛
بر صحنهي سينه
اي ضرب آهنگ پر تپش
به ترنم لب بگشا
و لبان خشك برخاسته به طلب را ؛
تركن
و ترك حديث مكرر خويش نكن
اي زمينيترين آيه
اي مصحف بي نبي
من ؛ « تو» را ميخوانم
جزء به جزء
اي عرفيترين پيام
« تو» را به ادراك نشستهام
بي هيچ تاويل
بي هيچ واسطه
اي انتهاي كلام
اي آغاز نوا
[ حرف و گفت و صوت ]
مي رويد دربطن توبرتوي انديشه
و قلم به فكرافتاده است
و من ؛ به صرافت
و « تو» را مينويسم
سطر به سطر
اي هميشهي خدا ؛ در « من »
کورش کوچک 09/04/82
No comments:
Post a Comment