Saturday, June 23, 2007

تنگناي انديشه

قير شب ؛ عايق كرده است
آسمان انديشه را
و تنها تيرگي است ؛ كه از ناودان خيال
فرو مي چكد بر سنگ فرش ذهن

جوي تفكر را
خس و خاشاك سياهي ؛ بند آورده است
و ؛ تباهي است
كه در انتهاي رود به اعماق دره ي پندار مي غلطد

سيل ظلمت ؛
خاطر سبز كوهساران حكمت را از رنگ شسته است

گفتار ؛ كردار و خرد نيك اورمزد را
حقيرمايگان اهريمن ستا
دست آلود پليد دستان خويش ساخته اند

ليكن اما چه باك !
چه باك از شب ؛
چه باك از تيرگي ؛
چه باك از اوهام و پندار كژانديشندگان
چه باك از تودرتوهاي خيالات خاك گرفته ي اعصار
چه باك از اذهان مرگ انديش شب زي

كه اين سه نيك رهنمود جاويدان اهورايي را
مشعل داران خرد و روشنايي ؛
آنان كه خداوندگاران عشق و حماسه اند
بهر آيندگان اين راه دور و دراز ؛ به ميراث بگذاريده اند
بي وحشت از موج و توفان و بلا
بي وحشت از دراز دستي مشتي دست آلودگان تيره پندار
بي وحشت از وحشت آفرينان بي مقدار
بي هراس از داغ و تيغ و درفش
بي هراس از چوبه هاي دار
بي خوف از هرآنچه كه خوف بر دل هاي مخوف مي افكند
آري ؛ اين سالخورد ميراث پر خطر را
اين راه را
اين خط خونين به جاي مانده از دل هاي خونين را
اين خط ديگر را
اين « سوم خط » آن خطاط عاشق را
بهر ما بنهاده اند.

سوگند به قلم
سوگند به خط
سوگند به كلمه
سوگند به هرآنچه كه نگارنده ي عشق است
كه از هيچ نپرهيزيم
كه از هيچ نه بگريزيم
كه از هيچ نهراسيم
سوگند به عشق و حماسه
كه هيچ كينه نورزيم
كه هيچ پست نگرديم
كه همه شوريم
كه همه شوقيم كه همه ميليم کورش کوچک – 14/12/81

No comments: