حرف نو
و تويي كه ريزش ميكني در من
و پيش ، نهاد حرف تازه ميشويي
واژه با تو خود را ، هم آهنگ ميكند
و تو زبان باز ميكني ، در من
و شعر
و تو و من ، ميرويم تا حس كنيم ، بي وزن
وراي حس را
و ميافتد بامن ، با تو ، زمان ، به گردش
و پا ميدهد مكان ، براي هر بسط و امكان
و من ،
و تو ، از پشت شعر ، چفت قافيه را مياندازيم
و رديف مي شويم تا كه باز كنيم بست هجاهاي مرده را
و من و تو
و شعر ، زاده ميشويم با حرف نو
کورش کوچک 27/06/82
و پيش ، نهاد حرف تازه ميشويي
واژه با تو خود را ، هم آهنگ ميكند
و تو زبان باز ميكني ، در من
و شعر
و تو و من ، ميرويم تا حس كنيم ، بي وزن
وراي حس را
و ميافتد بامن ، با تو ، زمان ، به گردش
و پا ميدهد مكان ، براي هر بسط و امكان
و من ،
و تو ، از پشت شعر ، چفت قافيه را مياندازيم
و رديف مي شويم تا كه باز كنيم بست هجاهاي مرده را
و من و تو
و شعر ، زاده ميشويم با حرف نو
کورش کوچک 27/06/82
No comments:
Post a Comment