مهملات مخملي
انقلابي شدهام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
در ميان خميازهي غاري گنگ و دور دست
انقلاب سنگ و چخماق را طرح ريزي كردند
من از ميان انقلاباتي از آن دست
و از پس انقلابات
نفت و صنعت و سرمايه
نمي دانم چه شده بعد از پدرانم
انقلابي شدهام
آن هم يك انقلابي شيك و اطو كشيده
طرفدار انقلاب مخملي
و حرفهايم را
به رسمالخط صفر و يك
نه كه خرواري
كه در بسته هاي چندين و چند گيگا بايتي
فقط و فقط براي اهالي دنياي مجازي
پست ميكنم
انقلابي شدهام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
انقلاب گندم و سيب و عصيان و هبوط را
از غار افلاطوني خويش
من
دمخور با اهالي دنياي مجاز
به مَجاز رسيدهام
و مُجاز به ايجاد انقلاب مهملي خويشم
هم از آن گونه كه پدرانم
مهملات انقلابي خود را
نه دربسته هاي چندين و چند گيگا بايتي، كه در همان قپانهاي خرواري خود ، به ترك خر مراد بستند
و به عشق ترك مَجاز
خورجينهايشان را
انباشتند از «هرآنچه از اين بهترينها» ، «هرآنچه محتملات و ممكنات»
من هم به سهم خود به صنعت ايجاز و مجاز رسيده ام
چونان آن كس كه ميگفت :
“ كيست آتش بركف دست نهد
و به كوههاي پر برف قفقاز بيانديشد
يا برهنه در برف دي ماه فروغلتد
و به آفتاب تموز بيانديشد
يا تيغ تيز گرسنگي را به ياد سفرهاي رنگارنگ كند ، كُند
نه ! ، هيچ كس
هيچ كس چنين خطري را به چنين خاطره اي تاب نياورد
از ان كه خيال خوبيها درمان بديها نيست
بلكه ،
صد چندان بر زشتي آنها ميافزايد ” ×
آري من هم به سهم خود به صنعت انقلابي ايجاز و مجاز رسيدهام
و در خورجين خر لنگم
به جز از آفتاب و آتش بار نكرده ام
من به خوبيها نميانديشم
و بديها را هم
نتوانستهام بر گرده ي خرلنگم بار كنم
بگذار سهم من از قپانها و خروارها
يا كه حتي از چندين و چند گيگا بايت
تنها به اندازهي پيالهاي
خيال باشد
براي انقلاب مهملات مخملي
آري مهملات و ممكنات و محتملات را بار خر مراد كرده ام
مراد هم شنيدهام در تموز گرم اين سالها خرش مرده و خورجينش را در قفقاز گرو گذارده
انقلابي شدهام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
من به خوبيها نميانديشم
و بديها را هم
نتوانستهام بر گرده ي خرلنگم بار كنم
بگذار سهم من از قپانها و خروارها
يا كه حتي از چندين و چند گيگا بايت
تنها به اندازهي پيالهاي
خيال باشد
براي انقلاب مهملات مخملي
کورش کوچک - 19/04/ 84
× برگرفته از نمايشنامه ريچارد دوم اثر شكسپير
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
در ميان خميازهي غاري گنگ و دور دست
انقلاب سنگ و چخماق را طرح ريزي كردند
من از ميان انقلاباتي از آن دست
و از پس انقلابات
نفت و صنعت و سرمايه
نمي دانم چه شده بعد از پدرانم
انقلابي شدهام
آن هم يك انقلابي شيك و اطو كشيده
طرفدار انقلاب مخملي
و حرفهايم را
به رسمالخط صفر و يك
نه كه خرواري
كه در بسته هاي چندين و چند گيگا بايتي
فقط و فقط براي اهالي دنياي مجازي
پست ميكنم
انقلابي شدهام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
انقلاب گندم و سيب و عصيان و هبوط را
از غار افلاطوني خويش
من
دمخور با اهالي دنياي مجاز
به مَجاز رسيدهام
و مُجاز به ايجاد انقلاب مهملي خويشم
هم از آن گونه كه پدرانم
مهملات انقلابي خود را
نه دربسته هاي چندين و چند گيگا بايتي، كه در همان قپانهاي خرواري خود ، به ترك خر مراد بستند
و به عشق ترك مَجاز
خورجينهايشان را
انباشتند از «هرآنچه از اين بهترينها» ، «هرآنچه محتملات و ممكنات»
من هم به سهم خود به صنعت ايجاز و مجاز رسيده ام
چونان آن كس كه ميگفت :
“ كيست آتش بركف دست نهد
و به كوههاي پر برف قفقاز بيانديشد
يا برهنه در برف دي ماه فروغلتد
و به آفتاب تموز بيانديشد
يا تيغ تيز گرسنگي را به ياد سفرهاي رنگارنگ كند ، كُند
نه ! ، هيچ كس
هيچ كس چنين خطري را به چنين خاطره اي تاب نياورد
از ان كه خيال خوبيها درمان بديها نيست
بلكه ،
صد چندان بر زشتي آنها ميافزايد ” ×
آري من هم به سهم خود به صنعت انقلابي ايجاز و مجاز رسيدهام
و در خورجين خر لنگم
به جز از آفتاب و آتش بار نكرده ام
من به خوبيها نميانديشم
و بديها را هم
نتوانستهام بر گرده ي خرلنگم بار كنم
بگذار سهم من از قپانها و خروارها
يا كه حتي از چندين و چند گيگا بايت
تنها به اندازهي پيالهاي
خيال باشد
براي انقلاب مهملات مخملي
آري مهملات و ممكنات و محتملات را بار خر مراد كرده ام
مراد هم شنيدهام در تموز گرم اين سالها خرش مرده و خورجينش را در قفقاز گرو گذارده
انقلابي شدهام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
من به خوبيها نميانديشم
و بديها را هم
نتوانستهام بر گرده ي خرلنگم بار كنم
بگذار سهم من از قپانها و خروارها
يا كه حتي از چندين و چند گيگا بايت
تنها به اندازهي پيالهاي
خيال باشد
براي انقلاب مهملات مخملي
کورش کوچک - 19/04/ 84
× برگرفته از نمايشنامه ريچارد دوم اثر شكسپير
1 comment:
اي هرزه گياه باغ ايران اي روبه سرزمين شيران
بازي ننماي با دم شير هر چند به دست اوست زنجير
توهين ننما به قوم و كيشم كز هر جهتي من از تو بيشم
در محضر تورك ادب نگه دار سر خم كن و حرمت و ادب دار
ما با ادبيم با ادب باش از بي ادبي گزيده لب باش
ما تورك غيور و قهرمانيم ما سرور مردم جهانيم
ما ملت قهرمان توركيم ما مرد م سرزمين گرگيم
پا چون به حريم ما گذاريد ساكت شده پارس كم نماييد
روي تو اگر كمي حيات داشت انديشه تو اگر صفا داشت
گر احمق و بي حيا نبودي در مانده و بي نوا نبودي
در خانه دل ترا چو كس بود فرمايش شهريار بس بود
اما چه كنم كه بي حيايي تو مظهر جوري و جفايي
خود بند ادب گسسته خواهي خود حرمت خود شكسته خواهي
اي مظهر هرفساد وپستي هان حرمت عارفان شكستي
بنگر كه چه بي اصالتي تو بي حرمت و بي لياقتي تو
دراوج كلاس بي كلاسي تو وصله زشت يك لباسي
حيف است بگويمت خري تو تهراني لوس وعنتري تو
آویزه گوش كن از اين پس هر روز و زمان و پيش هر كس
زين بعد به هر كجا رسيدي هر جا كه نشان ز تورك ديدي
برخيز و وفاي خود نشان ده درمحضر تورك دم تكان ده
يادت نرود ولو به گاهي اين گفته ماندگار ساهي
Post a Comment