Saturday, July 7, 2007

مهملات مخملي

انقلابي شده‌ام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
در ميان خميازه‌ي غاري گنگ و دور دست
انقلاب سنگ و چخماق را طرح ريزي كردند

من از ميان انقلاباتي از آن دست
و از پس انقلابات
نفت و صنعت و سرمايه
نمي دانم چه شده بعد از پدرانم
انقلابي شده‌ام
آن هم يك انقلابي شيك و اطو كشيده
طرفدار انقلاب مخملي
و حرف‌هايم را
به رسم‌الخط صفر و يك
نه كه خرواري
كه در بسته هاي چندين و چند گيگا بايتي
فقط و فقط براي اهالي دنياي مجازي
پست مي‌كنم

انقلابي شده‌ام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم
انقلاب گندم و سيب و عصيان و هبوط را
از غار افلاطوني خويش

من
دمخور با اهالي دنياي مجاز
به مَجاز رسيده‌ام
و مُجاز به ايجاد انقلاب مهملي خويشم
هم از آن گونه كه پدرانم
مهملات انقلابي خود را
نه دربسته هاي چندين و چند گيگا بايتي، كه در همان قپان‌هاي خرواري خود ، به ترك خر مراد بستند
و به عشق ترك مَجاز
خورجين‌هايشان را
انباشتند از «هرآنچه از اين بهترين‌ها» ، «هرآنچه محتملات و ممكنات»
من هم به سهم خود به صنعت ايجاز و مجاز رسيده ام
چونان آن كس كه مي‌گفت :
“‌ كيست آتش بركف دست نهد
و به كوههاي پر برف قفقاز بيانديشد
يا برهنه در برف دي ماه فروغلتد
و به آفتاب تموز بيانديشد
يا تيغ تيز گرسنگي را به ياد سفرهاي رنگارنگ كند ، كُند
نه ! ، هيچ كس
هيچ كس چنين خطري را به چنين خاطره اي تاب نياورد
از ان كه خيال خوبي‌ها درمان بدي‌ها نيست
بلكه ،
صد چندان بر زشتي آنها مي‌افزايد ” ×

آري من هم به سهم خود به صنعت انقلابي ايجاز و مجاز رسيده‌ام
و در خورجين خر لنگم
به جز از آفتاب و آتش بار نكرده ام

من به خوبي‌ها نمي‌انديشم
و بدي‌ها را هم
نتوانسته‌ام بر گرده ي خرلنگم بار كنم

بگذار سهم من از قپانها و خروارها
يا كه حتي از چندين و چند گيگا بايت
تنها به اندازه‌ي پياله‌اي
خيال باشد
براي انقلاب مهملات مخملي

آري مهملات و ممكنات و محتملات را بار خر مراد كرده ام
مراد هم شنيده‌ام در تموز گرم اين سال‌ها خرش مرده و خورجينش را در قفقاز گرو گذارده

انقلابي شده‌ام
وانقلاب خواهم كرد
هم از آن گونه كه پدرانم

من به خوبي‌ها نمي‌انديشم
و بدي‌ها را هم
نتوانسته‌ام بر گرده ي خرلنگم بار كنم
بگذار سهم من از قپانها و خروارها
يا كه حتي از چندين و چند گيگا بايت
تنها به اندازه‌ي پياله‌اي
خيال باشد
براي انقلاب مهملات مخملي


کورش کوچک - 19/04/ 84
× برگرفته از نمايشنامه ريچارد دوم اثر شكسپير

1 comment:

Anonymous said...

اي هرزه گياه باغ ايران اي روبه سرزمين شيران

بازي ننماي با دم شير هر چند به دست اوست زنجير

توهين ننما به قوم و كيشم كز هر جهتي من از تو بيشم

در محضر تورك ادب نگه دار سر خم كن و حرمت و ادب دار

ما با ادبيم با ادب باش از بي ادبي گزيده لب باش

ما تورك غيور و قهرمانيم ما سرور مردم جهانيم

ما ملت قهرمان توركيم ما مرد م سرزمين گرگيم

پا چون به حريم ما گذاريد ساكت شده پارس كم نماييد

روي تو اگر كمي حيات داشت انديشه تو اگر صفا داشت

گر احمق و بي حيا نبودي در مانده و بي نوا نبودي

در خانه دل ترا چو كس بود فرمايش شهريار بس بود

اما چه كنم كه بي حيايي تو مظهر جوري و جفايي

خود بند ادب گسسته خواهي خود حرمت خود شكسته خواهي

اي مظهر هرفساد وپستي هان حرمت عارفان شكستي

بنگر كه چه بي اصالتي تو بي حرمت و بي لياقتي تو

دراوج كلاس بي كلاسي تو وصله زشت يك لباسي

حيف است بگويمت خري تو تهراني لوس وعنتري تو

آویزه گوش كن از اين پس هر روز و زمان و پيش هر كس

زين بعد به هر كجا رسيدي هر جا كه نشان ز تورك ديدي

برخيز و وفاي خود نشان ده درمحضر تورك دم تكان ده

يادت نرود ولو به گاهي اين گفته ماندگار ساهي