روزهايي كه رفت
هرچند بار كه از حاشيهي جاده
مسير آمده را مرور ميكنم
كوچه پس كوچههاي كدر
از پس روزان رفته رنگ ميگيرند
و غبار تودرتوي ايام كودكي
زير ريزش آبپاش سفيد دستان مادر
در باغچه فرو مينشيند
و من از عطر خاك سرشانههاي پدر سرشار ميشوم
آنچه كه ميبايست بگذرد ، گذشت
آنچه كه ميبايست به انجام رسد ، رسيد
آنچه كه ميبايست يله ماند ، ماند
آمدنم را ،
تصادف رقم زد
قطعيت ،
رفتنم را شكل خواهد داد
همپا شدم با زمان پرمهيب
و انسان را
درانسانيت يافتم
اكنون از پس ساليان پرغبار
هرگاه كه از
كوچههاي نم گرفتهي تودرتو ميگذرم
آنچه كه ميبايست بگذرد ، ميگذرد
آنچه كه ميبايست به انجام رسد ، ميرسد
آنچه كه ميبايست يله ماند ، ميماند
ديگر
نه دستي ،
نه شانهاي
معلق در زهدان تصادف
قطعيت را انتظار ميكشم
کورش کوچک 02/10/82
مسير آمده را مرور ميكنم
كوچه پس كوچههاي كدر
از پس روزان رفته رنگ ميگيرند
و غبار تودرتوي ايام كودكي
زير ريزش آبپاش سفيد دستان مادر
در باغچه فرو مينشيند
و من از عطر خاك سرشانههاي پدر سرشار ميشوم
آنچه كه ميبايست بگذرد ، گذشت
آنچه كه ميبايست به انجام رسد ، رسيد
آنچه كه ميبايست يله ماند ، ماند
آمدنم را ،
تصادف رقم زد
قطعيت ،
رفتنم را شكل خواهد داد
همپا شدم با زمان پرمهيب
و انسان را
درانسانيت يافتم
اكنون از پس ساليان پرغبار
هرگاه كه از
كوچههاي نم گرفتهي تودرتو ميگذرم
آنچه كه ميبايست بگذرد ، ميگذرد
آنچه كه ميبايست به انجام رسد ، ميرسد
آنچه كه ميبايست يله ماند ، ميماند
ديگر
نه دستي ،
نه شانهاي
معلق در زهدان تصادف
قطعيت را انتظار ميكشم
کورش کوچک 02/10/82
No comments:
Post a Comment