Sunday, December 31, 2006

نه !؟ نكند هم جنس با هم جنس بازي

تق ، تق ، تق
صدايي مثل صداي داركوب ، پخش و پلاست توي هوا – هرچقدر هم خودت رو به نشنيدن بزني باز صدايي ميگه :
تق ، تق ، تق
داركوبي كه هم لج بازه و هم يك دنده -
تق ، تق ، تق
آيا هيچ دقت كرده‌ايد كه داركوبها چه وجه اشتراكي با كارگرهاي كونتراتچي‌ دارند؟
تقتقتقتقتق
كار يك ريز بي‌وقفه‌ي تكراري ، رعايت استانداردهاي جهاني خر كله گي !؟ يه چيزي تو مايه‌هاي ايزو چند هزار
تق ، تق ، تقتقتق
صدايي تو مايه‌ي كفش‌هاي پاشنه بلند ؛ نه ! مثل اينكه اين وسط يه چيزي با چيزي ارتباط پيدا كرد ، وجه اشتراك داركوب‌ها با خانم‌ها ؟
آيا در جنس داركوبسانان هم جنس دوم يافت مي‌شود يا خير ؟ بايد گشت و ديد . توي شير تو شيري‌هاي جنگل كه مي‌گن ، ماده شير كه شكار مي‌كنه ، ولي چطور جنس نرينه ، جنس دوم نيست ، سر درنياوردم ؟ به هر حال !
جنس دوم كه از اون حرفهاست اما جنس دسته دوم از مقوله ديگري است ، جنس حرف هم كه از مقوله ي حرفهاي جنسي سر درآره ، تا صبح قيامت حرف براي گفتن هست . شبهاي قيامت هم كه مي گن قيامتي برپاست كه نگو .
تق ، تق ، تق
آيا در جنس اين داركوب يك دنده ، كه معلوم نيست ، تقسيم بندي اجناس هم در بينشان صورت گرفته است يا خير ؟ آيا جنس دوم هايشان يك دنده كم دارند يا خير ؟ امري است مستلزم مكاشفه ؟ الله اعلم !
اهالي اين حوالي كه اين قدر خرواري حرف مفت به خوردشان داده شده كه گوشهايشان كلي بدهكاري بالا آورده است –
اگر داركوبها اجناسشان مثل اجناس ما تقسيم پذير هستند ، پس با زير راديكال بردن هردويمان شايد به ريشه‌هاي جنسي مشترك برسيم .
ناچارا باز اين وسط چيزي با چيزي ارتباط برقرار كرد ، هم پاي داروين از قبر درآمد و اين وسط گير افتاد هم تمايلات جنسي فرويد با كمي انحراف از معيار به زير سوال فوق رفت.
ديديد كه ما معيار داريم ، ما مدرك داريم ، ما بر اساس ميزان ، به ميزان تمامي اوزان شعر فارسي حرفهاي سنگين وزن مي‌زنيم ، يه چيزي تو شعر يكي از شعراي خودمون بود « كند هم جنس با هم جنس » اگر به زمان مضارع ماضي استمراري غيربعيد از فعل كردن مي‌انديشيد و دوبار تكرار كلمه هم جنس شما را هم مثل من به فكرهاي ناجور انداخته ، همين الان بنده راي برائت ادبيات فارسي را از چنين مقولاتي صادر مي‌كنم و اصلا چه معني داره كه تا چيزي در بلاد كافرستون اتفاق مي‌افته بعضي از عزيزان اين طرفي سعي دارند با ارجاع به سنت و بدون اجماع اظهار نظر در مقولات مشبه‌اليه كرده و رد پاي ادبيات هم جنس بازي را در ادبيات خودمان اعلام بدارند و به جهانيان اعلام نمايند كه تمامي دستاوردهاي علمي فني تحقيقاتي آنها چيزي نيست جز الا نشخوار زحمات همتايان وابسته به تمدن اين طرف خط منطقه دارالسلام و اينكه قابليت پيش بيني تمامي متون هرمنوتيك شده و تيك نشده اين طرف تمام آنچه را كه در آن طرف ممكن الوجود بوده ، اگر به ظهور نرسانده بوده اند حداقل به تمامي بينه‌هاي مبين آشكارا پيش بيني نموده و براي خلق‌اله به يادگار گذاشته‌اند. اگر اهل عبرتي ،‌اين اطراف بي خودي اعتبار خود را به باد ندهيد.
آقا همه چي از دوتا تق تق سر ظهر شروع شد ، هركي هركيه ديگه ؟! ، ببين سر ظهري چطور مي رينن تو خلق آدم . تا اومديم كپه مرگمون رو بذاريم ، اين كمپرسورچي افغاني افتاد به جون آسفالت
تق ، تق
اين بچه افغانيها مثل اينكه به تق و توق راه انداختن خيلي علاقه دارند . مثل بچه فلسطينيها كه عشق سنگ بازي دارن .
ميگن از وقتي كه سرو كله حامد كرزاي تو افغانستان پيدا شده ، بچه‌ فارسهاي اين وري به فكر اون وري ها افتادن و انتقال مواريث فرهنگي ، قومي مشترك و ازاين حرفها و با اين گلي كه ما به سر زبان دري زديم ، با ارسال كتاب هاي نظام آموزشي اين وري قصد صادرات مازاد بر توليد يه سري دري وري ديگه به بازار سر ريز شده از دلار افغانستان افتاديم
باز هم ميگن كه دستهاي آمريكاي با پا شوره‌هاي پشت سرهم و حوله‌هاي كمپرس آب سرد براي رفع تب افغاني ، مثل تب جاپني كه با تدابير مديريت ژاپوني جلوي صادراتش رو گرفتن ، هم زمان كه تب سارس داشت مي رفت كه لپ تمامي اهالي آسياي جنوب شرقي رو گر بندازه ، وارد عمل شدند.
جاي يكي از شخصيتهاي طنز نويس كه نه اما طنز كلام اروميه خالي كه بگه آهاي آقاي آمريكا برو بيرون از اين ممالك اسلامي ، اونجا در طول تاريخ مال ما بوده ما اونجا حق آب و نمك داريم .
حيف شد كه احمد شاه مسعود رفت اما از يه طرف هم خوش به حالش كه زنده نموند تا اين همه مدعي دلسوز كشور دوست و همسايه و برادر رو ببينه . ميگن ظريفي گفته بود اگه مي‌ذاشتيد بچه افغانيها تو اين مملكت درس بخونن اولا لازم نبود كه حالا به فكر انتقال ايدئولوژي و تكنولوژي به افغانستان بيفتيد درثاني به جايي اينكه خيل معماران ساختماني را روانه افغانستان كنيم ، مي‌توانستيم كلي معماران فكري كه ذهنيت خوب و خوشي از ما داشته باشند ، به اين كشور دوست و يرادر و همسايه بفرستيم .
امان از دست اين بچه افغاني كمپرسورچي با
تقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتقتق نه خير! اين بچه افغاني بد جوري ميل ريدن به خوابهاي خوش ما رو داره و قصد كرده كه با اين كوبيدن‌هاي داركوب منشانه‌ي خودش نقيض گزاره‌ي شاعر هم جنس پرداز ما از آب در بياد
کورش کوچک - یکی از روزهای قدیم .

No comments: