Saturday, September 15, 2007

كليد دل

كتري را از روي بخاري برداشت و ليوان را لب به لب پر كرد، چاي غليظ و داغ موقع نوشتن مي‌چسبيد. صندلي را پيش كشيد و پشت كامپيوتر نشست، برنامه ويرايشگر را با يك كاربرگ خالي باز كرده بود تا در مورد متني پيشنهاد شده چيزي بنويسد.
ويرايشگر جديد كارش را بسيار راحت كرده بود به طوري كه با آن مي‌توانست، برخلاف ماشين تحرير، بدون مچاله كردن حتا يك برگ از كاغذهاي سفيدش هرقدر كه ميلش بود كلمه‌ها و جملات متن را پس و پيش كند و آخر سر هم در حاليكه متن تايپ شده را روي صفحه نمايشگر مي‌ديد با فشار دادن يك كليد آن را به چاپ برساند.
قبل از تايپ متن سفارش شده يكبار ديگر آن را خواند : « وقتي مادر در را بازكرد، فقط سلام كرد و منتظر جواب نماند، وارد خانه كه شد مستقيم به طرف اتاق خودش رفت و سازش را از روي ديوار برداشت و شروع كرد به زدن و زير لب شعر الهه ناز را زمزمه كرد. سرش را رو به بالا گرفته بود و اصلا متوجه نشد كه صدايش بيش از اندازه بلند شده است، بعد از لحظاتي دست از ساز كشيد و و مدتي مات و مبهوت به ساز نگاه كرد، روي سينه‌اش گذاشت، دقيقه‌ها گذشت، بلند شد، روبروي پنجره ايستاد و ساز را محكم به زمين كوبيد».
متن كه به پايان رسيد شروع كرد به تايپ جملات و در حاليكه آنها را روي صفحه نمايشگر مي‌ديد، حرف به حرف تمام كلمه‌ها را داخل كاربرگ ويرايشگر به ثبت رساند. بعد از تايپ، با تكيه به پشتي صندلي به فكر افتاد. خوب! با اين پيش فرض چه بايد مي‌كرد؟
اول روي كليت روايت فكر كرد، بعد به سراغ شخصيت داستان رفت. اين طور كه متن مي‌گفت، اين شخص آدمي بود اهل ساز و آواز و البته اهل دل، اما چرا اين همه دل زده؟ آدمي كه الهه ناز را مي‌نوازد و بعد سازش را پيش پاي الهه‌اش قرباني مي‌كند! اما چرا اين وسط ساز بايد قرباني مي‌شد؟آيا بايد قرباني مي‌شد تا كه غبار خاطره‌اي دور را از پيش چشم پاك كند؟ اين خاطره چه بود؟ آيا عشقي بود آتشين كه بعد از شعله كشيدن به يكباره فروخفته بود؟ يا كه ساز و آن ترانه، كليد حل معما بود؟ آيا اين ساز بيانگر حكايت‌ِ دل‌آزار‌ِ دلبندي بند‌ِدل بريده بود كه بايد اين چنين از نوا مي‌افتاد؟ آيا هديه‌اي بود از يك الهه‌ي زميني، كه به اقتضاي زميني بودنش رفتار كرده‌ بود و اينك تيغ تيز اتهام را بر گلويش كشيده‌ بودند؟
بيشتر از اين دوام نياورد، شاه كليد ذهنش را براي باز كردن قفل‌هاي متن بكار گرفته بود و تلاش مي كرد كه كليد مناسب را بيابد، جرقه‌اي درخشيد!! به صورتي بسيار گذرا ليستي از كلمات در ذهنش رديف شد – دل‌زده، دل بند، معما، كليد، قفل، ساز آواز، دل بريده، اهل دل، كليد، دل، كليد‌ِدل – بله كليد حل مشكلات را يافته بود! خودش بود، در قسمتي از صفحه كليد قرارداشت.
جملات متن پيشنهادي را علامت گذاري كرد و كليد دل را نشانه رفت. چاي هنوز داغ بود.



کورش کوچک -05/10/80

*** كليد دل مخفف كليد دليت در كامپيوتر مي‌باشد كه فشردن آن باعث پاك شدن موارد مشخص شده مي‌گردد.




No comments: